سگ لرزه های یک شک

ساخت وبلاگ
لذت هم نبردی، نبردی. فقط درک کن بودن را. شاید زمانی که نبودی، دلت برای بودن تنگ‌ شود. شاید «بودن» مثل همان استارت خنده ای که یکدفعه امروز صبح آمد توی سر من و نیشم را تا بناگوش باز کرد، یک خاطره بشود و بماند در ما. و بعدا که نبودیم، بیاید توی ذهنمان و لبخندی مان کند. وقتی بودم هم گفتم. گفتم که: آخ که چقدر خوب است! مکث کردم و زمان گذاشتم و گفتم. نهراسیدم از بیان. مکث کردم و زمان گذاشتم و گفتم و بیان کردم که آخ! چقدر خوب است! حالا هم مکث کن و به خودت بگو!همین الان هم باز خنده ام گرفت! امان از روزی که نبودن کامل باشد و چیزی نباشیم که چیزی نباشیم که چیزی نباشیم که چیزی بیاید توی سرمان. مگر محتاج همین میزان از نبودن نیستی؟ چرا. هر وقت که در بر بگیردم، می گویم: آمدی؟ وه که چه مشتاق و پریشان بودم! به مرگ این را می گویم. و سعدی قهرش می آید. شنیده ای می گویند «خدا قهرش می آید» اگر فلان کار را کنی؟ حالا سعدی قهرش می آید اگر آن مصرع را به مرگ بگویم! اما من می گویم! چون چاره ای ندارم، و چون واقعا پریشان بودم! فقط یک اشتیاق را آمیخته کرده بودند به ترس. که خب دست من نبود.خوابم. سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 27 شهريور 1401 ساعت: 14:52

بیدارم!و اما اگر فکر کرده ای که دیشب وسط خواب الودگی رو به بیهوش شدن، مصرع دوم آن بیت را یادم نبود و آنها را می نوشتم، کور خوانده ای! دقیقا با عنایت کامل به بودن ِ «تا رفتی ز بر ام، پیکر بی جان بودم» داشتم می نوشتم آنها را! و دیگر این کار من نیست که بازگشایم!! رمز این را که چرا به نظرم مصرع دوم هم کاملا می آید به اینکه درباره ی جناب بالابلند «مرگ» باشد! قبل از من خیلی ها در این زمینه، غزل ها گفته و دُرها سفته اند! از فیلسوف بگیر تا شاعر! و حالا فقط من مسوولیت درست خواندن این بیت ها را دارم!پانوشت: تازه کل غزل را هم می توان با محوریت ِ مرگ خواند! به خدا!پانوشت: آنجا که گفتم «مسوولیت درست خواندن این بیت ها را دارم»، یادم افتاد به آن موقعی که وسط کلاس سنگین دکتری، که داشتم متن سنگین معرفت شناسی ادله ی کیفری را به انگلیسی! آن هم در کلاس های اسکایپی زمان کرونا'>کرونا، می خواندم، بعدش یک جا که مکث شد و باید باز ادامه می دادم، یکدفعه ناخوداگاه از بقیه پرسیدم: تا کدوم «بیت» رو خوندم؟! یک چنین چیزی! که یعنی به جای اینکه بگویم تا کدام «سطر»، گفتم تا کدام «بیت»! دل خودم همانموقع از خود ِ شاعرم که همه جا با من می آید (و مرگ است و قهار است و بالابلند و نفسگیر و تمامیت خواه)، حسابی خوش شد! تا تو چه فهم کنی از این سخن که می گویم. سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 27 شهريور 1401 ساعت: 14:52